جدول جو
جدول جو

معنی وارد آوردن - جستجوی لغت در جدول جو

وارد آوردن
(سِ گَدَ)
فرود آوردن. وارد ساختن.
- وارد آوردن ضربه بر چیزی، زدن ضربه بر آن
لغت نامه دهخدا
وارد آوردن
به درونه آوردن، زدن خستن داخل کردن وارد کردن، یا وارد آوردن ضربه بر چیزی. زدن ضربه بر آن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یاد آوردن
تصویر یاد آوردن
به خاطر آوردن، به یاد آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بار آوردن
تصویر بار آوردن
میوه آوردن درخت، پرورش دادن فرزند، تربیت کردن، میوه دادن، ثمر دادن، برای مثال برانداز بیخی که خار آورد / درختی بپرور که بار آورد (سعدی۱ - ۹۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرد آوردن
تصویر گرد آوردن
جمع کردن، فراهم آوردن، انباشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مَ هََ مْمَ)
بگردش آوردن. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
رسیدن کارد بکسی یا چیزی. رجوع به آنندراج شود
لغت نامه دهخدا
(عَ دَ)
جنگیدن. جنگ کردن. نبرد کردن. رجوع به نبرد و نبرد کردن شود، حریف گشتن. داخل شدن (در مسابقه و پیکار) :
نهادیم بر جای شطرنج نرد
کنون تا به بازی که آرد نبرد.
فردوسی.
رجوع به نبرد کردن شود
لغت نامه دهخدا
(فَ شُ تَ)
ضم. تکنیع. (تاج المصادربیهقی). گرد کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا) : عسیل، جاروب عطار که آنچه بصلایه سایند بدان واهم آورند. (السامی)
لغت نامه دهخدا
بخاطر آوردن آنچه رافراموش شده است فرا خاطر کردن، بخاطر آوردن کسی را چیزی یاشخصی فراموش شده را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وارد آمدن
تصویر وارد آمدن
داخل شدن وارد شدن، یا وارد آمدن ضربه بر چیزی. زده شدن ضربه برآن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وارد کردن
تصویر وارد کردن
داخل کردن، مطلع کردن، یا ایراد وارد کردن اعتراض کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بار آوردن
تصویر بار آوردن
میوه دار کردن، بثمر آوردن، نتیجه دادن، ثمر آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درد آوردن
تصویر درد آوردن
تولید درد کردن، رنجور و بیمار کردن، فجع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارد خوردن
تصویر کارد خوردن
مورد اصابت ضربه کارد واقع شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهد آوردن
تصویر شاهد آوردن
مثل زدن، استشهاد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد آوردن
تصویر باد آوردن
مبتلی به (اذیما) شدن ورم کردن باستسقای لحمی گرفتار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاد آوردن
تصویر یاد آوردن
((وَ دَ))
به خاطر آوردن، متذکر کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باد آوردن
تصویر باد آوردن
((وَ دَ))
ورم کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرد آوردن
تصویر گرد آوردن
((~. وَ دَ))
جمع کردن، فراهم آوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بار آوردن
تصویر بار آوردن
((وَ دَ))
تولید کردن، ایجاد کردن، تربیت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وارد کردن
تصویر وارد کردن
Import
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از وارد کردن
تصویر وارد کردن
importer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از وارد کردن
تصویر وارد کردن
importar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از وارد کردن
تصویر وارد کردن
importar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از وارد کردن
تصویر وارد کردن
importować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از وارد کردن
تصویر وارد کردن
импортировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از وارد کردن
تصویر وارد کردن
імпортувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از وارد کردن
تصویر وارد کردن
importeren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از وارد کردن
تصویر وارد کردن
importieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از وارد کردن
تصویر وارد کردن
importare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از وارد کردن
تصویر وارد کردن
आयात करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از وارد کردن
تصویر وارد کردن
আমদানি করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از وارد کردن
تصویر وارد کردن
ithal etmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از وارد کردن
تصویر وارد کردن
수입하다
دیکشنری فارسی به کره ای